دو سال پس از جانباختن مهسا امینی و سربرکشیدن خیزش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» نافرمانی مدنی گسترده زنان ایران مقابل تحمیل حجاب اجباری بهگونهای فراگیر در کشور ادامه دارد.
بیاعتنایی مشهود، جسورانه و شجاعانه زنان به حجاب اجباری و تهدید نهادهای حکومتی و ماموران انتظامی، از شکلگیری روزگار و دورانی جدید در ایران گزارش میدهد. روزگاری که نقطه عطف تکوین آن خیزش مهسا است.
هرچند خیزش اعتراضی پائیز ۱۴۰۱ هدف سرکوب خشونتبار و خونین قرار گرفت و در وجه سیاسی به سایه رفت، اما در ابعادی فرهنگی و اجتماعی ادامه یافته و هژمونی ایدئولوژیک و اقتدار حکومت را یکسره و هر روزه به پرسش کشیده است.
ناکامی حکومت در تشکیل کشور اسلامی
تداوم و بسط حضور زنان با پوشش اختیاری در فضاهای عمومی و خیابانها، گزارشگر شکست حکومت ولایت فقیهی در تشکیل جامعه اسلامی مطلوب شخص اول نظام است.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، سالهاست از لزوم تکوین جامعه اسلامی و انقلابی میگوید. او بر چهار مرحله پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکید کرده است: تشکیل نظام اسلامی، تکوین دولت اسلامی، تحقق جامعه اسلامی، و ایجاد تمدن اسلامی.
خامنهای اما در رویای اسلامیکردن جامعه ایران، مقابل سد سترگ زنان آزادیخواه متوقف شده است.
تلاش ۴۵ ساله صاحبان قدرت برای ایجاد حکومت دینی، با محوریت ولایت فقیه، نه تنها ناکام مانده بلکه به عرفیشدن فزاینده جامعه و فاصلهگیری شهروندان، بهویژه زنان، از دین سیاسی و ایدئولوژیک حاکم منجر شده و حوزه عمومی در ایران را به اینجهانیشدن سوق داده است.
رفتاری با مضمون گرایش به زیستن عملی در جهان واقعی و کامگیری از زندگی، همزمان با کنش خودمختار و احترام به باورهای شخصی. این همه، بیش از هر چیز، با تلفیق نهاد دین با حاکمیت و مظاهر حکومت دینی در چالش و ستیز است.
ولایت فقیه، فقهای شورای نگهبان، قوه قضاییه مبتنیشده بر فقه و نهادهای امنیتی و انتظامی و تبلیغاتی رژیم سیاسی ایدئولوژیک، همه در کارند که شهروندانی مطیع و باورمند به نظام ارزشی حکومت سامان دهند.
زنان اما در برابر چنین عزم و اراده مستظهر به سرکوب و سانسور، روسری از سر برمیگیرند و بیاعتنا به حجاب اجباری، بهمثابه یکی از ارکان استبداد دینی، راهی خیابان میشوند.
فراتر از نافرمانی مدنی، گذار از دین حکومتی
آنچه که هر روز و در متن جامعه ایران بهوقوع میپیوندد اما فراتر از کنشی اجتماعی یا سیاسی و نافرمانی مدنی است.
صورتبندی ظاهری وضع چنین است: یکیک زنانی که بیاعتنا به تهدیدهای حکومت و گشت ارشاد نیروی انتظامی راهی خیابان میشوند، قانون حجاب اجباری را ناعادلانه و تبعیضآلود و ستمی مضاعف بر خود میدانند.
رخداد معنادارتر و بخش پنهان کوه یخ اما، فروریختن باور به ضرورت حجاب اجباری، و فراتر از آن، گسترش و تعمیق بیاعتنایی به اجبارهای شرعی و فقهی در دل میلیونها شهروند، اعم از زن و مرد است.
از این زاویه، پرشمارند زنانی که حتی به ناچار و در ظاهر، در خیابان یا مناسبات اجتماعی، حجاب را به اجبار رعایت میکنند اما به آن، و نظام ارزشی و پشتوانه فقاهتیاش، باوری ندارند.
چنین است نگاه مردانی که دوشادوش همسران یا خواهران یا دوستان بدون حجاب خود راهی خیابان میشوند یا در فضاهای عمومی، به دیده احترام، شاهد آمد و شد زنان با پوشش اختیاری هستند.
افزون بر این، بخش مهمی از جامعه مذهبی ایران، بهدلایل متعدد و بهخصوص مشاهده خشونت ماموران حکومتی و سرکوب خونین معترضان بهویژه زنان در خیزش مهسا، بیش از پیش از رویکردهای سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی فاصله گرفته و به ضرورت تفکیک نهاد دین از نهاد قدرت باور پیدا کردهاند.
این وضع را پیمایش ملی «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاییز ۱۴۰۲ انجام داده است بهوضوح گزارش میدهد.
براساس نتایج این پژوهش رسمی، حدود ۷۳ درصد پاسخدهندگان تاکید کردهاند که با جدایی دین از سیاست، موافق یا کاملا موافق هستند. این درحالی است که در پیمایش سال ۱۳۹۴ حدود ۳۰ درصد پاسخگویان چنین نظری داشتند.
علاوه بر این، بیش از ۶۰ درصد مخاطبان نظرسنجی هم با این نظر که «دینداری به قلب پاک است، حتی اگر آدم نماز نخواند»، موافق یا کاملا موافق بودهاند.
در حوزه حجاب هم ۸۴ درصد شرکتکنندگان در این پیمایش یا تاکید کردهاند که رعایت نکردن حجاب اجباری، اشکالی ندارد و یا گفتهاند با وجود مخالفت با بیحجابی، به پوشش دیگران کاری ندارند.
روزگاری جدید برای ایران
اگرچه پابهپای تداوم جمهوری اسلامی، باور به لزوم تفکیک دین از حکومت در جامعه ایران به دلایل مختلف، ازجمله ناکارآمدی، فساد و سرکوب، گسترش یافته، اما جنبش «زن، زندگی، آزادی» نقطه عطفی در این روند بوده است.
ورود شجاعانه زنان، بهخصوص دختران نوجوان و جوان، به میدان مطالبه حقوق انسانی و مدنی، و مواجهه غیرانسانی، غیرقانونی و خشونتبار حکومت با معترضان، نه فقط جمهوری اسلامی که جامعه ایران را وارد دوران دیگری کرد.
اگر جنبش سبز پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ میلیونها شهروند معترض را راهی خیابانها، و حق شهروندی و اهمیت مقاومت مدنی در خیابان را فراگیر کرد؛ اعتراضهای خیابانی پاییز ۱۴۰۱ با محوریت زنان آزادیخواه، این رویکرد را به سطحی جدید ارتقا داد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» خیابان را به میدان کشاکش دو نگاه و سبک زندگی، و عرصه نزاع هرروزه با استبداد دینی و یکی از مهمترین مظاهر ستمگریاش، یعنی حجاب اجباری، تبدیل کرده است.
زنانی که بیاعتنا به حجاب اجباری و تهدیدهای حکومت پا به خیابان میگذارند، نهتنها ایدئولوژی و اقتدار غیردموکراتیک رژیم سرکوبگر را به پرسش میکشند، بلکه لزوم گذار از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک را که در آن از تبعیض جنسیتی و مذهبی خبری نباشد، تبلیغ و ترویج میکنند. اقدامی که همزمان، دغدغهدار حقوق انسانی است، کنش عقلانی را پاس میدارد، به آزادی اندیشه و عقیده باور دارد، و رهایی از اجبارهای بیبنیاد و الزامهای فقهی را پیگیری میکند.
نه تنها جمهوری اسلامی، و نه فقط جنبش زنان ایران، که جنبش دموکراسیخواهی و حقوقبشرطلبی در ایران با خیزش «زن، زندگی، آزادی» روزگار جدیدی را آغاز کرده است.