تماشاگران فیلم «آیههای زمینی» در اکران سراسری سینماهای فرانسه از مرز صد هزار نفر گذشت؛ فیلمی که اول بار در جشنواره کن نمایش داشت و مضمون اجتماعیاش درباره ایران امروز مورد توجه واقع شده بود، حالا در اکران سینماهای فرانسه اکران بسیار موفقی را تجربه میکند.
آیههای زمینی -همپای نامش- برگردان زمینی ١٠ آیه از کتاب آسمانی مسلمانهاست. ١٠ داستان کوتاه بر پایه مضمون آیات مقدس، بخشهای دهگانه فیلم را تشکیل داده و داستانها در یک نقطه مشترکاند: «تحقیر مردم به نام دین»؛ هر داستان درباره فردی است که توسط قانون شرع حقش پایمال میشود، و دولتی که - در ظاهر- مبنای قانونگذاریاش آیههای آسمانی است در حالی که در واقعیت هیچ اعتنایی به محتوای کتاب مقدساش ندارد.
هر بخش با یک اسم آغاز میشود؛ اسم هرکدام از آدمهایی که سروکارشان با نهادهای قانون یا مؤسسات دولت و حاکمیت افتاده. و اگرچه در آغاز هر فصل روی اسامی تأکید میشود ولی در واقع هیچکدام از آدمها اهمیت ندارند و حتی نامهایشان در خاطر نمیماند؛ زیرا این سرنوشت تک-آدمها نیست بلکه تکتک آدمها چنین وضعیتی در ایران امروز دارند. آیههای زمینی فیلمی است درباره سرکوب مردم ایران توسط قانونی که به جای «بند قانون» با آیههایی برساخته تدوین شده است.
داستانکها اگرچه واقعی اما فضای فیلم هجوآلود و کاریکاتوری است و اغراق در یک رشته مناسبات، موقعیتها را پوچ جلوه میدهد؛ موقعیتهایی که هیچکدام خلاف واقع نیست اما از شدت بیمعنایی، غریب به نظر میرسد؛ بنابراین مبالغه در گفتوگوها، قصد ایجاد گروتسک دارد تا کشور ایران و نظم برساختهاش را به گونهای نشان دهد که واقعا هست؛ مکانی تهدیدآمیز و غیرایمن که از دور- و با فاصله- شاید بتوان به ترسناکیاش حتی خندید! این فیلم در هر سرزمین متمدن فیلمی سوررئالیستی است و در ایران، واقعگرا.
فیلم به شکل تایملپس با نمایی از شب شهر تهران آغاز میشود؛ شبی زیبا و آرام با جلوههای نورانی اما به «فجر» و سپیدی صبح که میرسد ناگهان زیباییاش را از دست میدهد. انگار یک زردی چرک و بدرنگ، یک آلودگی شهر را فراگرفته. این آلودگی در هر قسمت، تفکرات مردان قانون و ریاکاران دولت را نمایندگی میکند.
بخش اول درباره پدری است که با مراجعه به ثبت احوال قصد دارد برای قدم نو رسیدهاش اسمی نامرسوم انتخاب کند: دیوید. اسم انتخابی او دیوید است اما بدیهی است که با مخالفت مواجه میشود. مأمور ثبت معتقد است نباید نامی بیگانه (غربی) برای فرزند انتخاب کرد(در حالی که نمیداند دیوید ریشه عبری دارد). او پدر را تشویق به انتخاب نامهای ایرانی و عربی میکند! و پدر حق ندارد نامی به جز آنچه را در فهرست ثبت شده، برای فرزندش برگزیند -این فهرست ظاهراً شامل نامهای ایرانی است و صدالبته نام ائمه اطهار.
آنقدر پدر روی نام دیوید پافشاری میکند که مأمور ثبت برگردان شرقیاش -داوود- را پیشنهاد میدهد. همین گفتوگو در وهله نخست نشان میدهد هدف فیلم ابزوردیته موقعیتهاست؛ گفتوگوهایی کاملا بینتیجه که حاصل تجاهل مردم(برای دستیابی به حق طبیعیشان) و مقاومت قانون برای نشان دادن قدرت است. بخش اول عصاره فیلم است؛ قانونی که به جای اتکا به کتاب آسمانیاش- که البته این نیز محل مناقشه است- تبصرهها و ترجمههای خودش را دارد. جالب که این موقعیت در تضاد با آیه ۲۸۶ از سوره بقره است - که درباره آزادی عمل و اختیار انسان میگوید: «خداوند هیچ کس را جز به قدر تواناییاش تکلیف نمیکند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست.»
بخش دیگر به نام سلنا درباره دختری است که جشن تکلیفش در پیش است و باید حجاب بگذارد؛ دختری که گرم رقص و موسیقی و رهایی است ولی قانون پوشش اجباری، چهره زیبای او را به مومیایی بد ریختی بدل میکند. این بخش با بخش چهارم نیز در ارتباط است و موضوع هر دو، حجاب؛ اولی درباره کودکان و دومی آدمهای بالغ. بخش سوم درباره سخنچینی و تجسس است که در سوره قلم پیروی از سخنچین نهی شده در حالی که مدیر/ ناظم ریاکار مدرسه به جاسوسی اعتقاد دارد و خلاف آن، دخترک دانشآموز -احتمالا بیآن که بداند- طبق آیات قرآن عمل کرده و تن به سخنچینی نمیدهد. فیلم نشان میدهد مردمان بیخبر از محتوای قرآن، قرآنیتر از جماعت ریاکار حکومت رفتار میکنند.
بخشهای پنجم و ششم درباره نگاه جنسی است (اولی نگاهی شهوانی به زن و دومی آنچه در قرآن لواط خوانده میشود). بخش هفتم موضوع ریاکاری و ظاهرسازی را نشانه رفته و شاید به آیات ۱۴۲ تا ۱۴۳ سوره نساء اشاره داشته باشد؛ بخشی که در آن فرد برای استخدام باید اصول دین و فروعش را نام ببرد و جلوی مصاحبهکننده وضو بگیرد. در آیات نامبرده در سوره نساء میخوانیم: «منافقان همواره با خدا نیرنگ میکنند، و حال آنکه خدا کیفر دهنده نیرنگ آنان است. و هنگامی که به نماز میایستند، با کسالت میایستند، و همواره در برابر مردم ریاکاری میکنند؛ و خدا را جز اندکی به یاد نمیآورند.»
در این میان یک بخش وجود دارد که به طور مستقیم درباره ناسازگاری قوانین حکومت جمهوری اسلامی با قرآن است؛ بخشی که در آن یک کارگردان - که مجوز ساخت فیلمش را از وزارت ارشاد دریافت نمیکند- پیشنهاد ساخت سورهای از قرآن را میدهد؛ سوره یوسف. سورهای که اگر روزی ساخته شود، بیتردید سانسور میشود! از این روی، آیههای زمینی فیلمی است مذهبی اما با نگاهی انسانی به مذهب؛ بدون هیچگونه شعار و نشان میدهد حاکمیت مدعی مذهب، چهقدر با دین خود ضدیت دارد.
واپسین بخش آیههای زمینی تأییدی است بر مضمون قرآنی آن؛ فیلم در یکی از بخشهاش به نخستین آیه از سوره «زلزال» اشاره میکند: «إذا زلزلت الأرض زلزالها». و در پایان با همان آیه آسمانی، زمین و آیههای زمینیاش را کن فیکون کرده و استبداد قانون و دولت و حاکمیت را یکجا نابود میکند. این لحظهها تنها لحظاتی است در فیلم که احساس خوبی میتوان داشت؛ انگار صبر خدا - درست مانند صبر ما- لبریز شده و آسمان از این زمین آلوده به تنگ آمده و زلزلهاش را چون باران رحمت میبارد و چرکیها شسته میشود.
و در پایان سوررئال به نظر میرسد که فیلمی در تأیید کتاب قرآن - در حکومت جمهوری اسلامی- فیلمی ممنوع و زیرزمینی تلقی میشود. این دقیقا همان تصویری است که در آغاز «شبح آزادی» از لوئیس بونوئل میتوان سراغ گرفت که اسپانیولیها استبداد سلطنتی اسپانیا را به آزادی انقلاب فرانسه ترجیح داده و شعار مرگ بر آزادی سر میدهند و تک به تک کشته میشوند. به قول یکی، ما ایرانیان در اپیزودهای هنوز ساخته نشده «شبح آزادی» زندگی میکنیم- که البته علی عسگری چندتاش را در آیههای زمینی ساخته!