گرچه درگیری کودکان با جنگ و تاثیرپذیری از اثرات مخربش، موضوع تازه‌ای نیست اما شاید حمله اسرائیل به نوار غزه بعد از حمله هفت اکتبر حماس، اظهار نظر یا فکر کردن درباره کودکان و جنگ را برای مخاطبان ایرانی الزامی کرد.

سوالات اخلاقی و حقوقی درباره کودکان و جنگ

کارشناسان و شهروندان به شکل‌های مختلف نسبت به قتل، مجروح شدن، جابه‌جایی‌های اجباری، بی‌خانمانی و تخریب مدارس و بیمارستان‌ها اظهار نظر کردند. اگر در دل این وقایع و ماجراها، امکان بحث عمیق و کارشناسی و مبتنی بر اصول بین‌المللی در حوزه کودکان چندان میسر نشد اما انتشار اخبار مرتبط با حمله ۲۵ فروردین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به اسرائیل، حمله ۳۱ فروردین به پایگاه هوایی ارتش در اصفهان و نگرانی‌ها از وقوع جنگ مستقیم بین اسرائیل و ایران، لزوم چنین بحثی را جدی‌تر کرد.

در این یادداشت قصد ندارم به آثار روانی جنگ یا انتشار و پوشش خبری احتمال وقوع جنگ بر روی کودکان بپردازم. گرچه به ضرورت چنین بحث‌هایی واقفم اما امیدوارم رسانه‌ها و نهادهای سیاسی و مدنی فعال، صدای کارشناسان روان‌شناسی را در این حوزه بازتاب دهند تا خانواده‌های بیشتری در مورد نوع رفتار با کودکانشان هنگام مواجهه با اخبار جنگ یا وقوع آن، آگاهی پیدا کنند. در این یادداشت، بیشتر از آن که قصد پاسخ دادن به سوالی را داشته باشم، تلاش می‌کنم تا بحث بر سر ضرورت توجه به حقوق کودکان حتی در مناقشات مسلحانه را بشکافم.

جنگ و خشونت‌های بزرگ علیه کودکان

پیش از آن که از حقوق کودکان در جریان مناقشات مسلحانه و لزوم رعایت آن صحبت کنیم، اجازه بدهید تا ابعاد خشونت علیه کودکان در جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه را تشریح کنیم. گزارشگر ویژه دبیرکل سازمان ملل در امور کودکان و مناقشات مسلحانه در یکی از گزارش‌های خود (سال ۲۰۰۴) شش خشونت بزرگ علیه کودکان در جریان مناقشات مسلحانه را برشمرده است. این خشونت‌ها، مبنای گزارشات بعدی نهادهای بین‌المللی حوزه کودکان و سازمان ملل شده است:

۱-جذب و استفاده از کودکان

خشونت ناشی از جذب و استفاده از کودکان در مناقشات مسلحانه که شامل شکل کلاسیک «کودک- سرباز» هم می‌شود، یکی از بارزترین انواع خشونت‌ها در این شرایط است. البته این نوع از خشونت و سایر انواعی که به آن‌ها اشاره خواهد شد، در رابطه‌ای تنگاتنگ با هم هستند. مثلا کودکانی که در مناقشات مورد استفاده قرار می‌گیرند، اولین قربانیان مرگ و خشونت‌های جنسی هم هستند. جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که ابایی از استفاده از کودکان در مناقشات مسلحانه ندارد.

۲- کشتن و مجروح کردن کودکان

کودکان، نه تنها به صورت مستقیم هدف حمله‌های مسلحانه هستند، بلکه در حمله‌های هوایی، موشکی و سایر انواع حملات به مراکز عمومی و شهری، از قربانیان اصلی محسوب می‌شوند. گرچه کودکان دارای معلولیت، خودشان بیشتر از سایر گروه‌ها در معرض انواع خشونت هستند، اما معلول شدن کودکان در اثر تبعات جنگ نیز جزو اشکال شدید خشونت علیه کودکان در جریان مناقشات مسلحانه محسوب می‌شود. هنوز کودکان زیادی در مرزهای غربی ایران در اثر برخورد با مین‌هایی که برخی از آن‌ها به جا مانده از جنگ ایران وعراق هستند، کشته یا قطع عضو می‌شوند.

۳- خشونت جنسی علیه کودکان

خشونت و آزار جنسی در بسیاری از موارد به عنوان سلاح جنگی مورد استفاده طرفین جنگ قرار می‌گیرد. کودکان نیز یکی از مهم‌ترین اهداف چنین اشکالی از خشونت هستند. آن‌ها به شکل‌های مختلف، مانند آزار جنسی، تجاوز، ازدواج اجباری یا بهره‌کشی جنسی تحت چنین شکلی از خشونت قرار می‌گیرند.

۴- حمله به مدارس و بیمارستان‌ها

حمله به مدارس و بیمارستان‌ها، به عنوان دو زیرساخت مهم حوزه آموزش و بهداشت و درمان، یکی از اتفاقات رایج در جریان جنگ‌ها و مناقشات مسلحانه است. این مراکز یا در اثر اصابت گلوله و موشک تخریب می‌شوند یا تخریب‌شان به بهانه استفاده نظامی از آن‌ها اتفاق می‌افتد. در جریان حمله اسرائیل به غزه، نمونه‌های متعددی از این خشونت بزرگ علیه کودکان اتفاق افتاد.

۵- ربودن کودکان

ربودن کودکان که معمولا با سایر انواع خشونت علیه آن‌ها مانند آزار جنسی، استفاده نظامی یا قتل همراه می‌شود، یکی دیگر از خشونت‌های بزرگ علیه کودکان در جریان مناقشات مسلحانه محسوب می‌شود.

۶- در اختیار قرار ندادن کمک‌های بشردوستانه

جلوگیری از در اختیار قرار گرفتن کمک‌های بشردوستانه یا ایجاد محدودیت به خاطر شرایط جنگی، شکل دیگری از خشونت علیه کودکان است که تاثیر عمیقی بر سلامت و جان آن‌ها خواهد گذاشت. این شکل از خشونت علیه کودکان نیز در جریان جنگ اسرائیل در غزه ثبت شده است.

چنانچه اشاره شد، این خشونت‌ها، خشونت‌های بزرگ علیه کودکان نام گرفته‌اند که مستقیما کودکان را هدف می‌گیرند. کودکان همچنین در معرض غیرمستقیم تبعات جنگ هستند. به عنوان مثال از دست رفتن زیرساخت‌های اقتصادی و تغییر وضعیت زندگی خانواده و جامعه محل زندگی کودک، می‌تواند کودکان بیشتری را در معرض ترک تحصیل و پیوستن به بازار کار قرار دهد که اشکال دیگری از خشونت و نقض حقوق کودکان محسوب می‌شوند.

نقض حقوق کودکان در مناقشات مسلحانه: هزینه اجباری یا قابل پرهیز

گرچه بسیاری از اشکال خشونت‌هایی که کودکان در جریان مناقشات مسلحانه تجربه می‌کنند برای جمع زیادی از فعالان و تحلیل‌گران شناخته شده است، اما آن‌ها یا لزومی به پرهیز از هزینه‌های جنگ بر روی کودکان نمی‌بینند یا حتی آن‌ها را قابل پرهیز نمی‌شمارند. اما جمله تکراری اما مهمی که توسط نهادهای حقوق بشری و مقامات ارشد سازمان ملل گفته و در متون حقوقی یا بیانیه‌ها مطرح می‌شود این است که: «حتی جنگ‌ها هم اصولی دارند.»

دبیرکل سازمان ملل در صحبت‌هایی در سال ۲۰۱۷ گفت: «اگر [این] اصول بین‌المللی به صورت موثری به کار گرفته شده بودند، مرگ و هزینه‌های تحمیلی دیگر به شهروندان [از جمله کودکان] به شکل چشم‌گیری کاهش پیدا می‌کرد.»

گزارشگر ویژه دبیرکل سازمان ملل در امور کودکان و مناقشات مسلحانه در زمان راه اندازی کمپین «اقدام برای محافظت از کودکان آسیب‌دیده از مناقشات مسلحانه» در سال ۲۰۱۹ تاکید کرد که این اصول، هم قوانین بین‌المللی را شامل می‌شود و هم اصول اخلاقی را.

صاحبان قدرت و تحلیل‌گرانی که کودکان را در مرکز توجه خود قرار نمی‌دهند، نه تنها این اصول را رعایت نمی‌کنند یا از رعایت آن‌ها حرفی به میان نمی‌آورند، بلکه به شکلی غیردقیق و حتی نادرست از این اصول استفاده می‌کنند.

به عنوان مثال یکی از عبارات تکراری برای کاهش هزینه‌های جنگ بر روی کودکان، «به کار بستن حداکثر توان» برای جلوگیری از بروز خشونت علیه کودکان است. اما معمولا این جمله توسط طرفین جنگ به منظور توجیه مرگ‌ها و سایر اشکال خشونت علیه کودکان استفاده می‌شود، گویا اگر حداکثر توان‌شان را به کار نبسته بودند، تعداد کشته‌ها، مجروح‌ها‌، بی‌خانمان‌ها و سایر گروه‌های آسیب‌دیده از جنگ بالاتر می‌بود.

توجه به این نکته ضروری است که هیچ چیز مرگ کودکان و سایر اشکال بزرگ خشونت علیه آن‌ها را توجیه نمی‌کند. بنابراین دوباره باز می‌گردیم به قوانین و اصول بین‌المللی که باید به درستی و بدون سوبرداشت رعایت شوند.

هیچ مصلحتی برای کودکان در جنگ نیست

این جمله بنیانگذار موسسه بین‌المللی «نجات کودکان» در جریان جنگ غزه بارها توسط این نهاد و فعالان حقوق کودک بازنشر شده است: «هر جنگی، جنگ علیه کودکان است.» از طرف دیگر تجربه‌های تاریخی و تحلیل‌های انتقادی نیز نشان می‌دهد که هیچ جنگی منفعتی برای حقوق کودکان (و سایر گروه‌های در حاشیه) نداشته است. آن چه به عنوان اشکال خشونت بزرگ علیه کودکان برشمردیم، تبعات تمام جنگ‌ها هستند و آثار درازمدت و گاه جبران ناپذیری بر زندگی کودکان باقی خواهند گذاشت. کودکانی که پیش از وقوع جنگ‌ها، در معرض آسیب بیشتری بودند، مانند کودکان دارای معلولیت، کودکان متعلق به اتنیک‌ها، کودکان در معرض فقر و ساکن مناطق توسعه نیافته و حاشیه، در جریان جنگ‌ها نیز آسیب بیشتری را متحمل می‌شوند و از دسترسی کمتری به منابع حمایتی برخوردار خواهند بود.

گرچه شاید رعایت حقوق کودکان از سوی تصمیم‌گیران و افراد در قدرت، آرزوی غیرقابل دستیابی به نظر برسد، اما تاکید بر آن، برای آگاهی عمومی، جهت دادن خواست جمعی و فشار افکار عمومی بر تصمیمات صاحبان قدرت، می‌تواند موثر باشد. اگر به اصول بین‌المللی حقوق کودک بازگردیم، اصل مهم در هر تصمیمی باید «مصالح عالیه کودکان» باشد. آن وقت، نه از جنگ افروزان، بلکه از تحلیل‌گران و شهروندانی که جنگ را دارای منفعت تلقی می‌کنند باید پرسید چطور قتل ده‌ها کودک می‌تواند مصلحتی برای آن کودک و سایر کودکان تلقی شود؟ چطور می‌توان قطع دسترسی کودکان به آموزش را که از تبعات مستقیم جنگ و تخریب زیرساخت‌هاست و به قرار گرفتن کودکان بیشتری در معرض ترک همیشگی تحصیل، ازدواج کودکی، کار کودکی و سایر انواع خشونت می‌انجامد، مصلحتی برای کودکان تلقی کرد؟

این سوالات و پاسخ به آن‌ها جنگی را متوقف نمی‌کند، اما این که شهروندان، کارشناسان و رسانه‌ها چطور به جنگ می‌نگرند و چطور کودکان را در جنگ می‌بینند یا نادیده می‌گیرند، هم می‌تواند در تصمیم‌گیری افراد در قدرت اثرگذار باشد و هم می‌تواند در دسترسی کودکان و سایر گروه‌های متاثر از جنگ به خدمات و حمایت‌های فوری تاثیر بگذارد.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

اقتصاد و بازار
گفت‌وگوی ویژه
تیتر اول با نیوشا صارمی
جهان‌نما

شنیداری

پادکست‌ها